دکتر سید محمدمهدی اصفهانی

 

در آب بعضی از چشمه‌ها زالو وجود دارد، گاهی اتفاق می‌افتد که افرادی به صورت غیرصحیح یعنی به صورت مستقیم از چشمه آب می‌خورند و حتی گاهی ممکن است از آب چشمه با ظرف یا لیوان اما مثلا در تاریکی شب بیاشامند، در چنین شرایطی ممکن است به طور ناخواسته همراه آب، زالو بلعیده شود چنانکه در زمان دفاع مقدس به خصوص در منطقه غرب کشور، مواردی از این گونه دیده‌ایم.

زالوی بلعیده شده که ابتدا جثه و حجم کوچکی دارد به کمک بادکش‌هایی که دارد خود را به جدار مری می‌چسباند و سپس به خون خوردن می‌پردازد و همزمان با خون خوردن، فاکتور ضدانعقادی ترشح می‌کند. با این عمل هم مقداری خون به بیرون ترشح می‌شود و هم همزمان با خون خواری و افزایش حجم و ایجاد فشار بر جدار مری؛ حالت کاملا نگران کننده و ترس‌آوری عارض شخص می‌شود.

در آثار محمد زکریای رازی دیده‌ایم که در چنین وضعیتی ایشان دستور می‌داد مقدار زیادی آب آغشته به جلبک (آلگ) به دهان شخص بریزند تا بالاخره منجر به استفراغ او گردد و همزمان با استفراغ، زالو همراه با رشته‌های جلب دفع شود.

به خاطر دارم در سال 1384 هنگامی که خدمت سربازی خود را در سپاه بهداشت در یکی از مناطق کشور می‌گذراندم، یکی از پزشکانی که او هم به عنوان سپاهی بهداشت در یکی از روستاها خدمت می‌کرد با جوانی روبرو شد که هنگام آشامیدن آب از چشمه، زالو بلعیده بود و به همان نحو که گفته شد بلع زالو با حالت وحشت‌انگیز احساس فشار در گلو و دفع خون توام بود و نگرانی اطرافیان او را موجب شده بود، جوان را به درمانگاه سپاه بهداشت آوردند، پزشک درمانگاه می گفت خیلی تلاش کردم که به کمک پنس‌ها و سایر وسایل، زالو را در آورم؛ اما موفق نشدم لذا راننده درمانگاه را صدا کردم تا جوان را به شهر ببرد شاید در بیمارستان، کار موثرتری انجام شود. در همین حال دیدم پیرزنی وارد درمانگاه شد و به من گفت آقای دکتر اجازه می‌دهی من زالو را از گلوی این جوان بیرون بیاورم، با ناباوری گفتم بله، در یک استکان کمی سرکه آورده بود و کمی هم نمک به آن اضافه کرد و رو به جوان کرد و گفت این را بگیر و غرغره کن، همین که جوان کمی از آن سرکه و نمک را در دهان ریخت و سرش را بالا گرفت و غرغره کرد، زالو از جا کنده شد و همراه با سرکه از دهان جوان بیرون افتاد. پزشک مذکور می‌گفت با خودم فکر می‌کردم که در تجارب نانوشته مردم، چه نکته‌های سودمند و با ارزشی وجود دارد. در حالی که من نتوانستم کوچکترین کاری برای این جوان انجام دهم، آن پیرزن چقدر آسان این مسئله را در سایه تجربه خود حل کرد.

درمانگر 16/ سال چهارم، شماره 16، زمستان 1386

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهارده + نوزده =